در هيئت گوشهاي نشستيم. هنگام مولوديخواني در جشن به قول مداح، خيلي مايه نميگذاشت. بهنظر بيحوصله ميآمد. حالش گرفته بود. همانطور كه شعر مداح را گوش ميكردم گهگاهي نگاهي به او ميانداختم. حسابي توي فكر فرورفته بود. به يك نقطه خيره شده بود. گويا داشت تصميمي ميگرفت و در عين حال غمگين بود.
برداشت دوم: فرض كنيد نوزادي در اقوام شما به دنيا ميآيد و شما از آينده او خبر داريد.مثلا مطلعيد كه اين فرد دچار مصيبتهاي بسياري خواهد شد. با اين فرض، امكان ندارد كه هنگام تولدش بغض نكنيد و اشك بر گونههايتان روان نشود. حالا زماني كه صحبت از ميلاد بانويي همچون حضرتزينب(س) است، مگر ميشود بغض نكرد؟ مگر ميشود به ياد كربلا و آنچه رخ داده است نيفتاد؟ مگر ميشود...؟ شايد براي اين بود كه حوصله نداشت و چهرهاش بيشتر اندوه را نشان ميداد تا شادي.
برداشت سوم: مداح مدح ميخواند. روضه نه، فقط مدح. مدح دختر حضرت زهرا(س)، مدح بانوي غم، بانوي صبر...، چراغها روشن بود. مجلس كمكم گر گرفت. اين بار مستمع جلسه را كنترل ميكرد نه مداح. شانههايش بهشدت ميلرزيد. با اينكه من گمان ميكردم كه بيحوصله است ولي انگار اينطور نبود. بهشدت اشك ميريخت. «ما غيرتمان گوشهاي از غيرت سقاست / ناموس تشيع، حرم زينب كبراست» با اين بيت، گويي آتشي به جانش انداختند. حسابي بيتاب شده بود و با خودش آن ابيات را تكرار ميكرد.
برداشت آخر: عكسهايش را جمعآوري كنيد. براي چاپ بنر و پوستر نياز است. خود من يك عكس خيلي خوب دارم ازش؛ عكسي را كه شب ميلاد حضرت زينب(س) گرفتم هنوز دارم. غلط نكنم تصميم رفتن براي دفاع از حرم را همان شب گرفت؛ تصميمي كه او را جاودان كرد؛ همه به خوبي ميدانيم شهيدان جاويدان و زندهاند. شب ولادت در راه برگشت به خانه روي موتور، بيتي را كه همان شب حفظ كرده بود را پشت سر هم زمزمه ميكرد: «اطراف حرم گرچه پر از خولي و شمر است/ دنياي تشيع سپر زينب كبراست»
نظر شما